Hanna Rygge هانّا ریگّن

هانّا ریگّن

Hanna Reggen

هانّا ریگّن

هانّا ریگّن

هانّا بافنده هنرمند سوئدی – نروژی درسال  در1894 شهر»یوسّن» در سوُئد متولد شد. وی  یکی از سه فرزند خانواده بود . پدرش به کار کارگری دریک کارگاه اشتغال داشت. هنگام تولد هانّا مادرش 29 ساله و پدرش 40 ساله بودند. اوخیلی زود نشان داد که به کار آفرینش هنری گرایش دارد. اما با این وجود کاری با در آمد مطمئن تر را انتخاب کرد از به مدت 11سال؛ از نوزده سالگی تا30 سالگی؛ در مدارس گوناگون به کار معلمی پرداخت.  با ا ین وجود از کار تدریش خشنود نبود. ودریک مدرسه خصوصی کار یادگیری نقاشی  اول نزد معلم سابق  خود آغاز کرد و  و بعد به مدت شش سال  نزد یک نقاش دانمارکی بنام «فردریک کربز»

Fredrik Krebs

به یاد گیری پرداخت. در طول  این مدت هانّا هر هفته  از شهر خود «مالمو» در سوئد

Makmo

تا شهری که استادش در آن ساکن بود لوند

Lund

سفر می کرد تا در کلاس های نقاشی شرکت کند.

در همین زمان تعدادی تابلو نقاشی کرد و تعدادی از آنها به فروش رفتند.در طول شاگردی نزد کربز پیوندی دوستی بین او خانواده بی فرزند کربز ایجاد شد که درتمام طول عمر باقی ماند.

در تابستان1922یک بورسیه تحصیلی نصیب  وی شد.   این  بورسیه  و  پولی که خود پس انداز کرده بود؛ برای سفر  وتحصیل در اروپا کفایت می داد. در طول این سفر هنگام اقامتش در یک مهمانسرا

در شهر درسدن

Dresden

 در آلمان یک بار اشتباهاَ به اتقاق دیگری رفت که در آن دوهنرمند نروژی اقامت داشتند. یکی از آنها نقاشی بنام «هانس ریگّن»

Hand Ryggen

بود

«هانس ریگّن» را به یک گردش شبانه در درسدن  دعوت کرد و هنوز شب به پایان نرسیده بود که آن دو به همه پیوند خوردند. در تابستان 1923 هانّا به دیدار هانس در «اورلاند»

Ørland

 رفت. در سپتامبر 1923 این دو در اسلو ازدواج کردند در این زمان هانّا آبستن دخترشان «مونا»

Mona

در سال 1924 «هانّا» هم کار معلمی و هم شهر خود را ترک کرد و در روستای «ریگّن » در نزدیکی «اورلاند» در خانه  شوهرش اقامت گزید

در مزرعه ای آنها در»ریگّن»؛ «هانّا» و شوهرش درکنار کارهنری به نگهداری ازاسب؛گاو؛گوسفند؛ غاز و مرغ می پرداختند.

با این وجود نباید چنین انگاشته شود که  کار مزرعه داری  این زن وشوهراز دنیایی هنر جدا کرده بود. آنها با مطالعه در جریان پیشرفتهایی هنری؛ مسایل اجتمایی  وسیاست قرار می گرفتند. این امر در آثار «هانّا» بخوبی دیده می شود. «هانّا» دوره هایی متعدی برای یاد دادن هنر بافتدگی  – که هنر اصلی وی بود – درمناطق نزدیک محل زندگیشان دوره های آموزشی راه می انداخت و با همسایگان رفت وآمد داشت.و بزودی با هنرمندان داخل وخارج از کشور تماس برقرار کرد

دوران جنگ جهانی دوم از جهات گوناگون  دوران سختی  برای آنها بود. «اورلاند» با داشت فرودگاه؛ نیروهای آلمانی مستقردر آنجا و اردوگاه زندانیان جنگی بشدت تحت تاثیر جنگ قرار داشت. و تمامی اینها باعث شد که مسایل مربوط به جنگ جزیی از زندگی روزمره آنان گردد. «هانس ریگّن» با نیروها مقاومت نروژی برعلیه اشغال آلمانی همکار می کرد و برای آنها اسلحه قاچاق تهیه می نمود. وی درشب 27 ماه می سال 1944 دستگیر شد و در چندین زندان و ارودگاه زندانیان  زندانی شد.

شرایط دختر آنها؛»مونا»، که در سال 1924 متولد شده بود سخت بود. وی به بیمار غش مبتلا بود. و از جایی که درآن متولد شده بود؛ خوشش نمی آمد و به عنوان دختر یک هنرمند خود را با دیگران متفاوت می دید. ترکیب بیماری «مونا» و رابطه سخت با پدر و مادرش تاثیر زیادی براین خانواده کوچک گذاشت. این موضوع در یکی از فرش بافته شده توسط «هانّا»  تحت عنوان قلب مادر/شماره 8/ به نمایش گذاشته شده است.

این تصویر« داستان مادرجوانی را بیان می کند که در اوج سعادت با بدبختی بزرگی  دست بگریبان می شود. حادثی برای کودکش رخ می دهد و قلب وی ازهم  می پاشد»

در سال 1956 خانواده» ریگّن» تصمیم گرفتند که به «تورندهیم»

Trondheim

 – یکی از شهری برزگ نروژ- نقل مکان کنند اما در دسامبرهمان سال شوهر «هانّا» درگذشت. وبرای «هانّا» نیز جدا شده از دستگاه بافندگی  و اتاق کارش سخت بود بخصوص که وی چندین سفارش پذیرفته بود که بایستی آنها را به اتمام می رساند.

عاقبت دراویل سال 1957 وی به «تورندهیم» اسباب کشی کرد

از سال 1962 «هانّا» از دولت به عنوان هنرمند حقوق دریافت کرد. و درهمان سال نمایشگاه اثار وی در «استکهلم» مورد باز دید عده ی  خیلی زیاد قرارگرفت.

در سال 1964 وی آثار وی  درنمایشگاه پاییزی  در اسلو به نمایش گذاشته شد. وی اولین بافنده ی بود کارهایش دراین نمایشگاه به نمایش گذاشته شد.

در سال 1965 مدال افتخار «شوالیه» را  دریافت کرد.

کسانیکه «هانّا» را نمی شناختند از صراحت گفتار وی تعجب زده می شود. وی آنچه که منظورش بود بدون هیچگونه پرده پوشی بیان می کرد

در سال 1965 تعدادی از کار هایی  خود را به موزه ها هدیه داد و فرش بنام»گرینی»

Grini

که به یاد شوهرش در زندان بافته بود به موزه شهر «تورندهیم» داد.

در چهار؛پنج سال آخر عمر سلامت وی دوچار نقصان شد. در سال 1969 هنگامی که برای دیدار دخترش به «استکهلم» رفته بود؛ بشدت بیمارشد. و در دوم فوریه سا 1970 در بیمارستا ن دارفانی را ودا گفت.

متاسفانه وی موفق نشد آخرین کارخود؛ فرش»سرزن» که آشکار به خود وی شباهت دارد؛ را به اتمام برساند.

            بعد از مرگش همانطور که خواسته بود؛ در کنارشوهر در گورستان شهر «اورلاند» به خا ک سپرده شد. آرامش ابدی نصیب هر دو آنها باد

بیان دیدگاه