Gustav Vigeland گوستاو ویگه لاند

گوصتاو ویگه لاند

گوصتاو ویگه لاند

گوستاو ویگه لاند

Gustav Vigeland

«»گوستاو» دومین فرزند بزرگ خانواده «ویگه لاند»در سال 1835 در «ماندال» متولد شد. پدر «گوستاو» درودگر بود و خانواده در آپارتمانی در بالا کارگاه وی زندگی میکردند. و به همین دلیل «گوستاو» از همان دوران کودکی با ابزار و وسایل کار درودگری آشنا شد و به کار کنده کاری روی چوب علاقه مند گردید. بعلاوه وی در کودکی به دلیل بیمار توان رفتن به دبستان را نداشت . و به همین دلیل
وی به نزد مادربزرگش فرستاده شد و در آنجا این فرصت را یافت تا بیش از پیش به کار روی چوب که سرگرمی مورد علاقه اش، بپردازد. مادر بزرگ استعداد «گوستاو» را دریافت و وی را به نزد ماهر ترین درودگر در شهرشان فرستاد تا وی به طور اصولی با کار بر روی چوب آشنا گردد.
خانواده «ویگه لاند» از نظر جایگاه اجتماعی به طبقه متوسط مرفه تعلق داشتند و در کارگاه پدر «گوستاو» چندین کارگر و کارآموز اشتغال داشتند. پدر خانواده به یک گروه مذهبی تعلق داشت که به شدت نسبت به اعتقاد خود پافشاری می کرد. خانه پدر «گوستاو» همواره محل اجتماع هواداران این گروه مذهبی بود. اما این وضعیت دیری نپایید پدر خانواده در سال 1880 در یک شرکت کشتی رانی مبلغ زیادی سرمایه گذاری کرد که به ورشکسته شدن وی انجامید و به دنبال آن به تدریج به الکل معتاد شد. مادر «گوستاو» ، بدون گرفت طلاق، به همراه فرزندان خود به شهر دیگر نقل مکان کرد.
پدر «گوستاو» در سال 1884 به دلیل تولید مشروبات غیر قانونی به زندان محکوم شد.
«ویگه لاند» هرگز دوران دبیرستان را به پایان نرسند . در سال 1884 پدرش در یک کارگاه درودگری در «کیرستیانیا/اسلو» برای وی به عنوان کارآموز محلی پیدا کرد و «گوستاو» به آنجا رفت. در»کیرسیتانیا» در کنار کارآموزی؛ بعد از ظهرها دریک مدرسه نقاشی به یاد گیری این هنر پرداخت. در سال 1886 استاد وی در کارگاه درودگری بیمار شد و کارگاه موقتا تعطیل گردید . «گوستاو» به «ماندال» ؛ محل تولدش؛ بازگشت در این زمان پدرش بعلت ابتلا به بیمار سل در بستر مرگ بود.
در سال 1888 بار دیگر «گوستاو» به امید اینکه به عنوان هنرمند شهرتی برای خود پیدا کند به «کیرستیانیا» بازگشت. و دریک کارگاه درودگری کاری برای خود دست و پا کرد ولی درکیریسمس همان سال از کار اخراج شد. دورانی را بیکار بدون هیچ گونه درآمد همچون دوره گردی طی کرد تا اینکه در اوایل فوریه سال 1889 در کارگاهی درخواست کار کرد و به عنوان نمونه کارهای خود طرحی را به استاد نشان داد. استاد درودگر حدس زد که «گوستاو» از استعداد بهرمند است و آینده خوبی در پیش خواهد داشت. و به همین دلیل با کمک دیگر هنردوستان برای حمایت از وی پولی جمع آوری کرد.
در پاییز همان سال «گوستاو» با مجسمه «هاجر و اسماعیل» در نمایشگاه پاییز اسلو شرکت کرد
در سال 1890 بورس مطالعاتی برای سفر به کپنهاک به وی اختصاص داده شد. در آنجا کار کنده کاری تابلوی تمام قدی بنام «نفرین شده گان» را شروع کرد که با توجه به درآمد ناچیز وی کار جسورانه ای بود. در سال بعد، زمانیکه این کار به نمایش گذاشته شد، با استقبال زیادی روبروی گردید. و «گوستاو» 23 ساله بود که به عنوان هنرمند به شهرت رسید.
«ویگه لاند» در نیمه اول سال 1893 را در پاریس به سر آورد . و درآنجا این امکان را یافت تا با کارهای «آگوستوس رودین»
Augustus Rodin
http://fa.wikipedia.org/wiki/آگوست_رودن
آشنا گردد. «گوستاو» در پاریس تابلو » دوزخ» را با الهام از کار از «رودین» به نام «دروازه دوزخ» ساخت.
در سال 1895 سفر مطالعاتی دیگری به آلمان نمود و در این سفر با بسیار از هنرمندان نروژی ساکن آلمان از جمله «ادوارد مونک» آشنا شد. وی مدت شش ماه در آلمان ماند و در این فرصت به بررسی هنر دوران رنسانس پرداخت. در بازگشت به نروژ مجسمه نیم تنه «آمانوئل» را ساخت که از هنر دوران رنسانس متاثر است.
«ویگه لاند» از همان دوران جوانی از کار تولیدات هنری، با مقایسه با دیگر مجسمه سازان زمان خود، در آمد خوبی داشت. اما با توجه به حجم کار های وی، مخارج خرید مواد و استخدام مدل نیز زیاد بود.
از سال 1898 تا سال 1902 با وجود عدم علاقه، به کار تزیینات کلیسای جامع پرداخت. اما از این کار درآمد مطمئنی را برای وی داشت.
تا حدی بعلت کار «ویگه لاند» در کلیسای جامع بورس مطالعاتی دیگری برای سفر به فرانسه و انگلستان و را بررسی هنر «گوتیک»
http://fa.wikipedia.org/wiki/معماری_گوتیک
به وی تعلق گرفت. این سفر یک سال به طول انجامید. در پاریس «گوستاو» با نویسنده نروژی «بیورن شترنه بیورنسن»
Bjørnstjerne Bjørnson
http://fa.wikipedia.org/wiki/بیورنستیرن_بیورنسون
ملاقات کرد و از وی نیمه تنه ای از سنگ مرمر ساخت.
بعد از بازگشت از سفر هم بدان علت که احساس می کرد کار تزیینات کلیسای جامع مانع از پیشرفت هنری وی می گردد، و هم به جهت آن که در اندیشه ساختن آب نمایی بزرگی در اسلو افتاده بود ، از کار در کلیسای جامع کناره گیر کرد .
حدود سال 1894، زمانی که وی درحال ساختن تابلو «دوزخ» بود با زنی بنام «لاورا ماتیلده اندرسن»
Laura Mathilde Andersen
که مدل وی بود رابطه عشقی بر قرار کرد و در سال 1899 آنها صاحب دختر شدند. سال بعد بار دیگر «لاورا» آبستن گردید، اما در این زمان «ویگه لاند» با دختر 17 ساله ای بنام «اینگا سیورتسن»
Inga Syvertsen
رابطه عشقی پیدا کرده بود. «گوستاو» براین شد که با «لاروا» ازدواج کند بشرط آنکه «لاورا» بعد از ازدواج تقاضای طلاق نماید. این کار صورت گرفت. در مارش سال 1901 کودک «لاورا» متولد شد که علیرغم نا خوشنودی «گوستاو» وی را » آلف گوستاو ویگه لاند» نامیدند جریان طلاق گرفتن آنها «ویگه لاند» و «لاورا» تا سال 1905 طول کشید.

بعد از جدایی،»ویگه لاند» به غیر از پرداخت مخارج زندگی فرزندانش هیچ گونه تماسی با آنها بر قرار نکرد.
در همین زمان رابطه «ویگه لاند» با برادر خویش را به سردی گرایید. برادر کوچکتر «گوستاو»، «امانوئل» از اواسط سال 1980 در اسلو ساکن شده بود و بکار مجسمه سازی اشتغال داشت. بعد از نمایشگاه پاییزی سال 1902 ، «ویگه لاند» مورد انتقاد قرارگرفت که بسیاری از موضوعات خویش را از برادرش الهام گرفته است. «امانوئل» تلاش برای جواب دادن به این انتقاد نکرد و این سبب قطع ارتباط دو برادر گردید و از آن بعد بغیر از چند نامه کوتاه که به مناسبت مرگ مادرشان در سال 1907 بین آن ها رد و بدل شد، تماس دیگر با هم نداشتند.
از سال 1890 «ویگه لاند» به ابتکار خویش تصمیم گرفت تا از چهره های معروف نروژ نیم تنه های بسازد. این کار را وی بدان به دو جهت کرد اول آن که برای تمرین در تکنیک و دوم آنکه با فروش این نیم تنه ها به اشخاص و یا موسسات هنری می توانست درآمدی داشته باشد.
بزودی شهرت یافت که «ویگه لاند» توانایی آنرا دارد که خصوصیات روانی مدل های خود در مجسمه آنها به نمایش بگذارد و کار به جایی رسید که مدل وی شدن افتخاری بحساب می آمد .
«ویگه لاند» در مجموع حدود یکصد نیم تنه ساخته است. از جمله کسانیکه که مدل وی بوده اند می تواند از هنریک ایبسن (نمایش نویس)، کنوت هامسوند (نویسنده)، ادواد گریک ( آهنگ ساز) نامبرد.
در سال 1902 «ویگه لاند» به اتفاق «انیگا» که رسما به عنوان سرپرست خانه با وی زندگی میکرد به آپارتمانی نو نقل مکان کردند . «اینگا» در کنار کار های خانه مدل وی نیز بود. «اینگا» با دقت کارهایی «ویگه لاند» را یا داشت می کرد و اگر امروز ما اطلاعات زیادی و دقیقی از کارهای «ویگه لاند» داریم بخاطر یاداشتهای «اینگا» است.
در اکتبر 1907 شهرداری «کیرستیانیا/اسلو» براین شد تا بودجه پروژه ای آبنما «ویگه لاند» را تأمین کند. و کار ساختمان این آبنما شروع شد. در این زمان حتی خود «ویگه لاند» نیز نمیتوانست حدس بزند که این پروژه به چه بزرگی خواهد شد.
در حالیکه مجسمه های «ویگه لاند» در سال 1900 بیشتر از آرامش و توازن برخودار بود. اما در سال 1910 برای ساختن آبنما وی از سنگ استفاده کرد و این بدان منجر شد که ساخته ها ی وی از جزییات کمتر برخودار باشند. رابطه بین انسانها بویژه رابطه بین زن و مرد موضوعی است که بار ها در کار های وی در این پروژه تکرار شده است.
در سال 1820 «ویگه لاند» پنجاه و یک ساله بود. در این زمان برای ساختن یکی از مجسمه هایش دنبال مدلی با دستهای زیبا بود. برای این کار دختر هیجده ساله ای بنام «اینگرید ویلبرگ» انتخاب گردید.
رابطه بین مدل و مجسمه ساز به رابط ی عشقی تبدیل شد و سال بعد پس از اینکه «اینگا» آپارتمانشان را ترک کرد، «ویگه لاند» با «اینگرید» ازدواج کرد .
در سال 1919 «ویگه لاند» با شهرداری اسلو قراردادی بست. این قرداد به این گونه بود که شهرداری یک آپارتمان به «ویگه لاند» می داد و موزه برای وی بنا می کرد .در عوض تمام کار های وی بعد از مرگش به شهرداری اسلو می رسید . بنابراین «ویگه لاند» و «اینگر» به آپارتمان نوی نقل مکان کردند.
در سال 1939 «اینگرید» از «ویگه لاند» جدا شد. و وی در بیست و یک مارش سال 1943 دار فانی را وداع کرد

.

بیان دیدگاه