تئودرو کیتلّسن Theodor Kittelsen

تئودر کیتلّسن

تئودر کیتلّسن

تئودور کیتلّسن

Theodor Kitellsen

    در سال 1857 در «کراگرو» Kragerø متولد شد. وی دومین فرزند خانواده بود. هفت خواهر و برادر دیگر نیز داشت. پدر به کار خرید و فروش می پرداخت . «تئودور» یازده ساله بود که پدرش را از دست داد، و بدنبال آن وضغیت مالی خانواده رو به وخامت گرایید. کودک بدون پدر ناچار شد تا نزد ساعت سازی به آموزش و کار مشغول شود، و پس از مدتی به «کیرستیانیا – اسلو» فرستاده شد و درآنجا به آموزش نقاشی ساختمان  پرداخت. شاگردی نزد نقاش برای وی خسته کننده بود و به همین دلیل از» کیرستیانیا» فرار کرد و به شهر خویش باز گشت . اما این بار وی به «آرندال» Arendal نزد یک ساعت ساز آلمانی برای شاگردی فرستاده شد.

   «تئودور» در» آرندال» با «دیتریش ماریا اول» که رییس اتحادیه ی هنرمندان آن شهر بود آشنا شد. «اول» متوجه استعداد وی در کار نقاشی هنری گردید و برای فرستادن وی به مدرسه ی  نقاشی و پرداخت مخارج زندگیش مقداری پول جمع آوری کرد و «تئودور» توانست در سال 1874 در سن هفده سالگی با کمک مالی»اول» در مدرسه ی نقاشی و طراحی در»کیرستیانیا» به آموزش بپردازد. «اول »  در سال 1876 نیز برای تحصیل  در مونیخ به وی کمک مالی کرد.

   وی مدت چهار سال در مونیخ ماند و در طول این مدت با تعدادی از نقاشان و نویسندگان نروژی از جمله  «هاریت باکر»  Harriet Backerنقاش زن نروژی  و»هنریک ایبسن» Henrik Ibsen   نمایشنامه نویس معروف آشنا شد.

  «کیتلسن » در آن زمان بسیار علاقمند بود که به نقاشی رنگ  و روغن بپردازد؛ که اینگونه نشد،و وی هیچگاه در بکارگیری رنگ و روغن احساس راحتی نداشت . با این همه اولین کار وی که مورد توجه قرار گرفت؛ تابلوی رنگ وروغـنی بنام #» اعتصاب»/ شماره ی …/ درسال1879 بود.  وی این تابلو را با الهام از رمانی به همان نام اثر»پرسیوله» Per Sivleنویسنده ی نروژی نقاشی کرد.

  فشار اقتصادی سبب آن گردید که در سال 1879 به نروژ باز گردد، و به هـمراه خواهر و شوهر خواهرش که نگهبان فانوس دریایی بود به «لوفوتن»Lofoten در شمال نروژ  سفر کرد وی مدت دوسال نزد فامیل خواهرش در «لوفوتن» زندگی کرد. 

   در طول اقامتش در شمال نروژ «کیتلسن» مجذوب مناظر زیبا و اسرار آمیز آنجا گردید . طبیعت سحرآمیز شمال نروژ بسیار با طبع هنری و نحوه ی احساس «کیتلسن» مناسبت داشت . این دوران ؛ دوران شکوفایی هنر وی بود. تابلوی «اکو»/شماره ی …/  که یکی از بهترین آثار وی در کار رنگ و روغن بشمار می آید؛ در این زمان کشیده شده است. این تابلو  سه خصلت  اصلی کارهای»کیتلسن» ؛ شناخت احساسات و تجربیات کودکان؛ حس درک زیبایی مناظر و بازگویی و بازسازی طبیعت را درخود دارد.

   اقامت در «لوفوتن» به وی کمک کرد تا جنبه ی دیگری از استعداد خود یعنی توانایی نگارش را کشف کند ، و همچنین الهام بخش وی در نوشتن شاهکار وی ؛ «مرگ سیاه»  درسال 1990 بود.

   در سال1880 «آسبیورنسن»  Asbjørnsenجمع آوری کننده و نویسنده ی افسانه های مردمی  نروژ با «کیتلسن» تماس گرفت . «آسبیورنسن» مایل بود که «کیتلسن» براساس این افسانه ها که وی و»مو» تالیف کرده بودند؛ نقاشیها و طرحهایی تهیه کند. این تماس آغاز یک همکاری بین این «کیتلسن» و «آسبیورنسن» و «مو» گردید  که مدت بیست و نه سال طول کشید.

   درسال 1889 وی به «لارویک» Larvik سفر کرد و درهمان جا رحل اقامت افکند، و درتابستان همان سال با هنرپیشه ای بنام «اینگا کریستینه دال» Inga Christine Dahlآشنا شد. این آشنایی به عشقی طوفانی  و سرانجام ازدواج انجامید. این دو صاحب نه فرزند شدند. «اینگا» از هنر سردرمی آورد  و «کیتلسن» ارزش زیادی برای نظریات  وی  قائل بود. به علاوه «اینگا» سازمان دهنده ی خوبی بود؛ به کودکان می رسید و برای کارهای شوهرش نمایشگاه بر پا می کرد.

  » تئودر کیتلسن» در تمام طول عمر با مشکلات مالی روبرو بود.  وی درسال 1914 در اثر بیماری سل درگذشت . در طول سالهای واپسین عـمرش با  خستگی روانی  به علت بیماری و سرخوردگی  دست به گریبان بود ولی تا آخرین لحظه ی زندگیش به کار ادامه داد.

  «کیتلسن» کتاب «مرگ سیاه» را درسال 1900  نوشت و خود وی آنرا نقاشی و طراحی کرد. این کتاب شامل 45 نقاشی کوچک و بزرگ و 15 شعـر بود. نقاشی ها وطراحی های این کتاب با قلم مو؛ مداد؛ و ذغال کشیده شده اند و اشعار این کتاب بیان کننده ی  چگونگی زندگی مردم نروژ در زمان شیوع طاعون درآن کشور هستند. 

  «تـئودور کیتلسن» با  نقاشی و طراحی از افسانه های مردم نروژ  به شهرت دست یافت . #|وی این توانایی را داشت تا با ضمیر ناخود آگاه مردم خود رابطه بر قرار کند و آنها را با کمک نقاشی و طراحی عینیت دهد|،  و شاید به همین دلیل است که وی هنرمندی می باشد که همه در نروژ وی را می شناسند . کارهای وی ترساننده؛ اسرارآمیز و زیبا هستند.

موضوعات نقاشی ها و طراحیهای کیتلسن عبارتند از:

  مرگ سیاه : در فاصله ی سالها 1347 تا 1351 طاعون در اروپا  و از نروژ شایع شد . شدت این بیماری به اندازه ای بود که در نروژ دست کم نیمی ازجمعیت این سرزمین در اثر این بیماری جان خود را از دست دادند. این بیماری بدان جهت مرگ سیاه نامیده شد که جسد مردگان دراثر این بیماری به رنگ سیاه  درمی آمد.

«تورول»Troll :

  تورول از بعضی جهات شباهتی با (غول) در افسانه های ایرانی دارد. تورولها موجوداتی هستند که به انسان شباهتهای زیادی دارند ؛ ولی در عین حال می توانند اشکال و صفات گوناگونی داشته باشند. تورولها معمولاً بدنی به مراتب بزرگتر از انسان دارند. آنها در جنگل ؛ کوهستان و یا دریا زندگی می کنند. می توانند داری چندین سر باشند و یا اینکه چند تن از آنها تنها داری یک چشم باشند که به نوبت از آن استفاده می کنند. تورولها احمق هستند و انسانها در صورتی که باهوش باشند می توانند  آنها را به راحتی فریب دهند. یکی از ویژگیهای تورولها این است که اگر در معرض نورخورشید قرار بگیرند به سنگ تبدیل می شوند. اعتقاد به این موجود افسانه ای در تاریخ اساطیری مردم شمال اروپا ریشه دارد.

«هولدرا»  Huldra:

  درسالهای بعد از1880 نقاشانی که سعی کردند هولدرا به تصویربکشند وی را به صورت زنی با موهای طلایی  و زیبا نقاشی کردند. هولدرا دارای دمی به شکل دم گاو یا اسب است که در جنگل های مه آآلود و نیمه تاریک ظاهر می شود و با چهره ی زیبایش  جوانان را بدنبال خود می کشد . از پشت سر هولدرا به صورت یک کنده ی  پوسیده ی درخت به نظر می آید.

 

 

«نوکن»  Nøkken:

  «نوکـن» یک موجود زیر زمینی ؛ حیله گر و خطرناک است که در برکه ها زیر آب به کمین می نشیند و  قلاب ماهـیگیری خود را که به شکل گـلهای لاله ی آبی است روی سطح آب  پهن می کند  و اگر کسی  یکی از این لاله های آبی را بچیند؛ «نوکن» با یک حرکت سریع وی را به دام می اندازد. «نوکن»  می تواند خود را به اشکال گوناگون درآورد .  گاهی اتـفاق می افتد که وی خود را به شکل یک اسب خاکستری در می آورد که در کنار آبگیر به چرا مشغول است.

پر سیوله #  Per Sivle:

  نویسنده ؛ شاعر و روزنامه نگار؛  وی در سال1850  در یکی از شهرهای کوچک نروژ متولد شد. آثار وی آشکارا از احساسات ملی گرایانه و حمایت از طبقه ی کارگر متاثر است . وی درسال 1891 داستان بلند «اعـتصاب» را منتشر کرد که از تجارب شخصی وی الهام گرفته بود. این رمان به وضوح مسائل و مشکلات طبقه ی کارگر را منعکس می کند . در سالهای 1902 تا 1904 سخن گوی  استقلال نروژ بود. شرایط زندگی برای «سیوله» سخت بود . وی از بیماری رنج می برد و ازنظر روحی نیز تحت فشار بود این شرایط سبب آن شد که وی درسال 1904 با شلیک یک گلوله ؛ خودکشی کند و  عمرش  کفاف نداد تا استقلال نروژ را که برایش تلاش می کرد؛ شاهد باشد.

 

منبع:

ویکی پدیا

دانشنامه ی بزرگ نروژی.

# این نظریه متعلق به نویسنده ی این مطلب است.

 

 


بیان دیدگاه