Christer Karlstad کیرستر کارل ستاد

christer_karlstad

کیرستر کارل ستاد

Christer Karlstad

از مصاحبه با کارل ستاد

من در سال 1974 در روستایی در به فاصله سی کیلومتری اسلو؛ به نام «رالینگن » چشم به جهان گشودم. دوران کودکی و نو جوانی هرگز به این فکر نمی کردم که تمام عمر را به نقاشی بپردازم. با این همه؛ زمانی که پنج؛ شش ساله بودم در خانه یکی همسایگان در دانشنامه ای به عکسی از نقاشی های نقاشی از «آگوست کاپپلن» نقاش نروژی در قرن هیجده برخوردم. عکس سیاه سفید و از روی تابلوی وی که آبشاری در «تلمارک» نشان می داد؛ گرفته شده بود. آن تصویر یکی از جالب ترین منظره ها ی بود که تا آنزمان دیده بودم. بعداً مادرم مرا به موزه ملی برد و توانست همان نقاشی بر از نزدیک مشاهده کنم. در آن وقت من شیفته نقاشی های قدیمی از درختان کج و معوج با محتوای صمیمی آنها بودم.
نقاش شدن برای همه عمر چیزی بود که به فکر من نمی رسید. با این وجود در سن هیجده سالگی به تحصیل رشته نقاشی پرداختم و در آنجا در باره آفرینش رنگها؛ ترکیب و تاریخ هنر آموزش دیدم. در آن هنگام هنوز نقشه روشنی برای نقاش شدن نداشتم. همه به من می گفتند که زندگی کردن از راه نقاشی غیر ممکن است و برای اینکه به عنوان نقاش شناخته ؛ یا باید گوشش را ببرد و یا خود کشی کند و یا دست به چنین کارهای بزند. من از آن تیپ آدمهای نبودم که بتوانم هر روز به طور یکنواخت سرکار حاضر شود و یا برای کسی کار کند. به تدریج خودم و پس از آن فامیلی من دریافتند که من چاره ای بغیر هنرمند شدن ندارم و این سرنوشت من بود .
من تنها با رنگ و روغن و بر اساس روشهای سنتی کار می کنم. زمانی که کاری را شروع می کنم ممکن است که ماه ها طول بکشد تا به پایان برسد.
در مصاحبه دیگری کارل ستاد در باره کارهای خود چننین می گوید:
در بسیار از مواقع در باره یک حقیقت دیگر فکر می کنم. حقیقتی به موازی آنچه در اطراف ما وجود دارد. آن حقیقت شباهتی زیادی به آن که ما بدان عادت کرده ایم دارد و هم زمان با آن تفاوت دارد و بسیار با مفهوم تر است. و بی شباهت به رویا های ما نیست.

…………………………………………………………………………………………………………………………..
تابلوهای کارل ستاد هم رویا شیرین در میان کابوس های زندگی روزمره است. کارستاد تماسی صمیمی و نزدیک با گذشته ای دارد که همه جهان یک تمامیت بود و کلمه «ما» شامل تمامی هستی می شد. جهانی بدون ترس از مرگ و جدایی بی پایان و پاک

.

بیان دیدگاه